دست خودم را گرفته ام. تویِ تمام روزهای بیست و سه سالگی دست خودم را گرفته ام و لبخند می زنم. خسته که می شوم سرم را می گذارم روی شانۀ خودم و چشم هام را می بندم. کم که می آورم با خودم حرف می زنم و خودم را آرام می کنم. روز که می شود به خودم تبریک می گویم برای شروع یک روز خوب و شب که می شود از خودم تشکر می کنم بابت این همه تلاش از صبح تا شب. راستش رابطه عجیبی با خودم پیدا کرده ام. خودم را بیشتر از پیش ,بنشین,کنارم,بخند،,برایِ,فرصتی ...ادامه مطلب
دست خودم را گرفته ام. تویِ تمام روزهای بیست و سه سالگی دست خودم را گرفته ام و لبخند می زنم. خسته که می شوم سرم را می گذارم روی شانۀ خودم و چشم هام را می بندم. کم که می آورم با خودم حرف می زنم و خودم را آرام می کنم. روز که می شود به خودم تبریک می گویم برای شروع یک روز خوب و شب که می شود از خودم تشکر, ...ادامه مطلب
راستش اگر یک سال پیش از من می پرسیدی زندگی یعنی چه؟ می توانستم برایت یک روزِ تمام ناله کنم که زندگی یعنی فلان و بیسار... که یعنی زندگی هیچ خوب نیست و اصلاً زندگی یعنی چه و اصلاً ما آمده ام به دنیا که چه؟ اما حالا فرق می کند... یعنی آنقدر دویده ام و آنقدر دارم می دوم که یک وقت هایی زمان کم می آورم برای زندگی. حالا می توانم برایت بگویم که هر ثانیۀ زندگی حساب و کتاب دارد. که همین لحظه هایی را که تویِ دنیایِ مجازی می گذرانیم یک طورهایی لحظات را مفت می دهیم و هیچ چیز نمی گیریم. ـ من استفاده از تکنولوژی را نفی نمی کنم ـ اما این آدم هایی که مدام یک گوشی دارند و سرشان ت, ...ادامه مطلب